۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فرگرد *هنر*

سروده ی : « خوش» از شاعر معاصر : «آیا» متخلص به «هیچستان»/همراه با لوگوی ایشان *خدا

باید نشسته برخاست تا آسمان هفتم

باید چو موج طوفید هر لحظه با ترنم !

باید ترانه سرداد در خوشدلی رها شد !

باید به خوش دمادم همواره مبتلا شد !

باید که خوب گفتن قانون جانت افتد

تا خوبتر شنیدن در آن به آنت افتد !

باید که خوب دیدن هر لحظه در تو زاید

تا بهترین اثر از کردار تو بر آید !

خوش بین و خوش نما تا تصمیم خوش تر آید

تا خوش اراده گردد خوش از عمل بر آید !

خوش تر ز خوش خوش است و خوش تر ز خوشترین خوش !

آری جهان توان کرد گلزار با همین خوش !

از :شاعر معاصر آیا /هیچستان

● بعُد سوم آرمان نامه اُرد بزرگ●

● فرگرد هنر ●

«هنر» در زیباترین شکل طبیعی خود بدست خالق خلقت « خداوند» در جهان به ما به به ارمغان داده شده است وزیباترین نقاشی وموسیقی طبیعت با بهترین قلم موی آسمانی نقشی زیبا بر زمین واقیانوس ودریا وکهکشان را به ترسیم زیبائی ها درچشمان آدمی جلوه ای ماندگار بخشیده است به خوایت رحمت بیکران او و تبعیت از خداوندگاری که « بشر » این زیباترین خلقت دنیاو مخلوق بزرگترین هنرمند جهان, در درون خود ودر احساس وروح ودل وذهن خویش دارای ذره ای ازوجود تعالی خداوندیست که « هنر» نیز ازجمله ی این نعمات است وقتی به دنیا مینگریم در نگاه به زیبائی خلقت بهترین وزیباترین تابلوی « هستی » را تماشاگریم ودر صدای پرندگان و موج دریا ورودخانه وچشمه بهرتین وقشنگترین سمفونی عالم را از ارکستر آسمانی خداوند میشنویم با این وصف چگونه میتوانیم خود خالق زیبائی ها نباشیم وقتی بهرتین نمونه را دراختیار داریم ودر احساس نیز از بیشترین احساسات نسبت به دیگر مخلوقات زمین بهره مند هستیم واژه های عشق ومحبت شاید زیباترین واژگانی باشند که در دنیا وجود دارند وما انسانها به نعمت داشتن زبانی سخنگو عقلی سازنده وتفکر کننده دستانی قادر وتوانا ,روح ,ودرونی سرشار از احساسات معنوی قادریم زیبائی ها را درقالب هنر بدنیائی ارزانی کنیم که خواستار هنر وزیبائی ست وچه زیباست سخن از زیبائی گفتن وهنرراا تجلی زنده ای با قلم بخشیدن وقلم موی احساس را در وصف طبیعت خداوند واحساس بشری بر بومزندگی جاودانه ومانا کردن که این عرصه نیز برای نمایاندن هنر بر آدمیان نیز بخشیده استتا جلوه ی زیبای دنیا را در نام « هنر» به جهانیان هدیه کنیم

___لحظه در لحظه ی عشـق از:« ف.شیدا» ____


لحظه در لحظه ی عشق

گذر ثانیه ها

تیک تاک ساعت

زدن نـبـض وجـود

طـپش تند و شـتابان درون

لحظه در لحظه ی عــشق

بـدلم مـی گوید

عاشـق او هستـم

دوســت دارم او را

و مرا تـاب نبـاشد که ز او

لحظه ای دور شـوم

لحظه در لحظه ی عـشق

او مرا همراه است

بـا همه حس مـحبت در دل

و دلم می گو ید

که دگر , تـاب جـدائی از او

در دلم نیـسـت که نیـست

وای بی او چه کنـم ؟!

_____ شعر از :« فرزانه شیدا » _____

فیلسوف بزرگ ایران ارد بزرگ نیز در تعریف هنر, نگاهی زیبا وهنرمندانه و اندیشمندانه وهنرمندانه داشته است که احساس هنر ودرک آنرا بخوبی میتوان از گفتاروسخن ونوشته وایده ها ی فکری ایشان دریافت باا اینوصف میتوان گفت بزرگان جهان هریک به طریقی هنرمندان هنر اندیشه وفکر وذهن وخیال بوده اند که هریک قلم زبان ودل ودست خویش را به نوعی برتابلو زندکی جاودانه ساخته اند که به مدد آن منو شما قادر باشیم نگاهی عاشقانه وپراحیای را از ایشان دریافت داریم ود ر درون نیز عاشق زیبائی هستی وخلقت شده خود نیز هنرمند روزگار خود باشیم که ساده است باتنگاه دل دیدن ونقاشی « بودن » را ترسیم کردن حتی بر خاک ساحلی با چوبی دردست یا برورقی برای ماندگاری آن .

_____جام ِ عمر شاعر:« فریدون توللی »_____

من آن پیر ِ پیمانه گیرم ، که نیست

تن از تاب ِ سستی ، به فرمان ِ من

به پنجاه و اند ، این گرانباده جام

فلک هشته ، بر دست ِ لرزان ِ من

حریفان به لبخند و من در هراس

هراسی ، که آتش زند جان ِ من

گر این جام ِ می ، درکشم استوار

روا کی شود ، طعن ِ یایران ِ من !

ور این می ننوشم ، خروشد سپهر

که واپس زدی ، دست ِ احسان ِ من

من ، این عمر ِ افزون ، نخواهم به هیچ

که هیچ است ، آغاز و پایان ِ من

همان به ، که پیمانه کوبم به سنگ

که آغوش ِ مرگ است ، درمان ِ من

_____شاعر:« فریدون توللی »_____

پیوند آدمی با دنیا وطبیعت پیوندی ناگسستنی ست که انسان در تماتمی طول عمر خود با آن شبانه روز زندگی میکند بااینوصف هرگز نمیتوان در دنیا بود واز آن بی خبر بود , چشم دیدن داشت وندید, احساسی داشت وحس نکرد که گر چنین باشد انسان در نام « آدمی» درجایگاه درست خود جا نگرفته است وکورکورانه وبی احساس وبی اندیشه زیستن را حیوان نیز کمتر انجام میدهد که حتیدر حیوانات نیز درحد نیاز احساساتی ودهنی موجود است که بواسطه ی آن نیازهای زندگی خود چون دفاع وامنیت را ببرای خویش تولید کرده وبه یُمن آن زندگی میکنند.حال چشمی که ازاین میانه ی زندگی گذری داشته باشد از آغاز تا انتها به هر شکلی که علاقمندی او آنرا میپذیرد شاهد دنیا وطبیعتی است که خواه ناخواه اورا مجبور به پذیرش بسیاری از واقعیات میکند ازجمله اینکه « هنر» دردستان خدا شکل گرفته شده است ودرانتطار آدمیان است تا آنان نیز سهم خود را دراین دنیا در جلوه هائی از هنر نشان دهند حال این جوله در جولانگاه کدامین علوم خود را نشان میدهد باز بستگی به ذات خداوندی او دارد که از خداوند در درون مایه ی هستی خود ودرنهاد خویش از ان بهره مند است بسیار گفتیم کهانسانها در قالب جسم ودردرون ودر نوع احساس ونوع افرینش خویش تفاوتی از لحاظ گوشت وخون واعضای درونی ومغز... وهرچه سازنده ی یک انسان طبیعی ست را ندارد ونمونه رنگهای پوست وچشم وحتی نوع منفی ومثبت بودن ( اِر.هاش) خونی یا امثال اینها.. نیز بگونه ای هنرمندانه در انسانها افریده شده است وتفاوتهای چهره ربطی به تفاوت انسانی ما با یکدیگر ندارد که همگان انسانیم ودارای احساسات شش گانه ومغر وروح یکشان درنتیجه آنچه مارا زیکدیکر جدا میسازد اندیشه ها ونوعی احساسیست که آدمی به تناسب نهاد واستعداد درونی خویش به یکی گرایش نشان داده به چیزی دیگر بی تفاوت میماند یا چندان علاقه ای به آن ندارد نگاه هنری نگاهی نیست که همگان داراباشند حس ودرک معنای یک سمفونی وموسیقی چیزی نیست که درهمه کس به یک شکل احساسات اورا تحریک نموده ذوق وشور وشادی وشعف وغمی را باعث گردد بسیارند انسانهائی که هرگز معنای نقاشی مدرن را درک نمیکنند ویا کلام شعری را نمیفهمند یا اصلا علاقه ای به صرف وقت برای آن ندارد وحتی فرم وشکل وزیبایی طبیعت درنگاه آنان بمانند چیزی ست که باید اینگونه باشد نه چیزی که برای ساخت آن چون بدقت نگاهی بر آن داشته باشیم, شاهکار هنری خلقت درآن دیده میشود و ایشان اماهرگز به نگاهی احساسی وهنرمندانه به شناخت ودرک آن اقدام نمیکنند اما حتی اگر در خشک ترین زاویه ی احساسی باشیم باز هم ازاحساسات ششگانه بهره ای برده ایم چرا که حتی ریاضی دان که به خشک ترینوبیاحساسترین حرفه ی دنیا مشغول است نیز درشکل دهی وساختار وساختن فرمولهای ریاضی به نوعی احساس وزیبائی وهنری خود را به کار برده است وزمانی که به یک فرمول ریاضی نگاه میکنیم وشکل ایکش وایگرگک وضرب وجمع را نگاه میکنیم میبینیم این واژه ها در شکل جایگزینی خویش در رده بندی یک فرمول که جوابگوی مسئله ای ست خود شکل زیبائی دارد و درکمترین مکان هنری میتوان ازخرده فروش یادکرد که او نیز در چیدن اجناس فروش خود تزئینی برای جلب مشتری وترتیبی برای نشان دادن آن را دارد که نوعی نگاه هنری را نیاز دارد تا دریابد که انسانی که از کنار اجناس او میکذرد میبایست درزمان گذر اجناس او جلوه ای داشته باشد تا نگاه مشتری را بخود جلب کند حتی اگر این جنس انواع کبریت باشدویا شمعی وفندکی ...امثال اینها درکنار آن.

____ لحظه ها ی پیوند/ شاعر:« فرزانه شیدا»

همچو نقشی بود رویائی

آن لحظه ی پیوند

چون ابری رنگ گرفته از خورشید

در گرگ ومیش غروب

نقشی بود رویائی

بمانند شعله ای برخاسته از دریا

نقش بسته در آسمان آبی

در جاودانگی عشقی

که بر آن قسم خوردیم

تا همیشه وفادار

باقی بماند

...نقشی بود رویائی

اما تا جاودانه

نقش بسته بر قلبی , همواره عاشق

در جاودانگی پیوند

...تنهائی را فراموش باید کرد

زمانی که عشق

جاودانه میگردد.

شاعر:« ف.شیدا16/فروردین 1386

هریک از مادرجایگاهی که بعنوان «انسان» در آن ایستاده ایم به نوعی هنرمکندیم در نقش«مادر » باتمامی زحمات وابتکار واحساسی که برای فرزند خودبه خرج میدهیم درنقش « مرد خانواده ویا پدر» با تلاش وابتکار وپشتکاروعرق جبینی که برای سازندگی زندگی همسر وفرزند خود از اندیشه ها وقدرت فکریوجسمی واحساسی خود بهره میجوئیم در جایگاه « فرزند» زمانی که در تلاش والدین نمونه ای از یک فرزند خوب بااحساس قدردان را به خانواده ی خود عرضه داشته تلاش میکنیم درحد امکان فرزندی خوب باشیم درجایپاه خواهر وبرادر وفردی از جامه ودنیا بودن نیز هریک با اندیشه وفکر وروح ودل خوئدددرشکلی هنرمندانی هستیم که زندکی را درفرم خود با شیوه ی خود هنرمندانه زندگی میکنیم وقصه ی زندگی ما خود هریک قصه های هنرمندانه زندگانی فردیست که زندگی را برای زنده بودن با بیشترین قدرتی که داشت زندگی کرد یکبار گفته ام به هزار باره نیز میگویم : زیبائی زندگی در زیبا دیدن است وقتی که اینگونه قادر باشیم دنیا وطبیعت واجتماع ,زندگی, والدین وخانواده را زیبا بنگریم و وجود هریک را بانگاهی هنرمندانه نگاه کرده بر حضور وزحمات وپشتکار وتلاش هریک ارج نهاده وقادر بدیدن واقعیاتی باشیم که بسیار فراموش میکنیم وقاعیاتی نظیر اینکه مثلا والدین برای خانواده تا چه حدی تا چه میزانی مجبور به داشتن ابتکار وپشتکار وقدرت دادن امید وعشق وعلاقه را بکار میبرند تا درنهایت فرزندی زیبا وارزشمند از لحاظ فکری وروحی واحساسی به دنیائی تحویل دهند درمییابیم زندگی کردن هنر است ونوع زندگی کردن در هر جایگاهی هم که باشد هنریست که روزانه با فکر خود آنرا نقش میدهیم رنگ میزنیم تا خاطره ای ازیک زندگی را در دل خود واطافیان ما شاخته وبرجا گذاشته باشیم ودرجای ایستادن درحاشیه ها تلاشی که برای بودن کرده ایم چون قلمموی فکر وعمل واحساسی بود که منو شما با آن نقش بودن خود را در تصویری از زندگی نقاشی کردیم.باشد که ارگرچه زندگی ناپایدار وعمر جاویدان نیست اما حداقل نقاشی ِ«هستی »ما درنگاه انسانهای امروز وفردا وآیندگان ارزشمند باشدومانا.

_____ ناپایدار شاعر:« فریدون توللی »_____

می خواند و سایه های گریزنده ی خیال

می تافت و در فروغ ِ نگاهش به روشنی :

" گیرم که بر کنی دل ِ ین ز مهر ِ من

مهر از دلم چگوته توانی که بر کنی "

دستش فشردم از سر ِ پیمان و شور و عشق

کای در سپهر ِ بخت ، فروزنده اخترم :

" گر بر کنم دل از تو و بر گیرم از تو مهر

این مهر بر که افکنم ، این دل کجا برم "

افسرده ؛ سر به سینه ی من بر نهاد و خواند

با آتشین دمی که دم ِ اشک و ناله بود :

" هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید

در رهگذار ِ باد ، نگهبان ِ لاله بود "

اشک از رُخش ستردم و گفتم که بی گمان

بالین ِ عشق ِ ما ، دم ِ مرگست و رستخیز :

" من در وفای ِ عهد ، چنان کند نیستم

کز دامن ِ تو دست بدارم به تیغ ِ تیز "

نالید زار و گفت فریدون وفا خوشست

آوخ که نیست در تو و نیکست روشنم :

" دردیست بر دلم که گر از پیش ِ آب ِ چشم

بردارم آستین ، برود تا بدامنم "

در چشم ِ کهربایی ِ و خیره از امید

گفتم که ای امید ِ دل غم پرست ِ من

بگشای راز و خاطر ِ نازک ، گران مدار

باشد که این گره بگشاید به دست ِ من

لرزید و گفت آنچه منش جویم ای دریغ !

خندان گلی بوَد که درین شوره زار نیست

نقش وفا و مهر به دیباچه ی حیات

زیباست لیک در دل ِ کس پایدار نیست

در هیچ سینه نیست دلی گرم و استوار

کز دور ِ روزگار نبیند تزلزلی

" بالای خاک ، هیچ عمارت نکرده اند

کز وی به دیر و زود نباشد تحولّی "

عشق ِ تو نیز با همه سوگند و اشتیاق

گرمست ، لیک جز هوسی کودکانه نیست

با من بمیر ، زانکه به جز در پناه ِ مرگ

جاوید ، عشق ِ هیچکسی در زمانه نیست

_____ ناپایدار شاعر:« فریدون توللی »_____

*- هنر خوراک روان و هنرمند آفریننده آن است . بارگاه هنر با هیچ جایگاهی درخور ارزیابی نیست . ارد بزرگ

*- اهل فرهنگ و هنر ، سازندگان آینده اند . ارد بزرگ

*- در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند . ارد بزرگ

*- شناور بودن خرد آدم در جهان احساس به او میدان بروز و رشد هنر را داده است . ارد بزرگ

*- آهنگ دلپذیر ، ریتم و آوای طبیعت است. ارد بزرگ

*- هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است . ارد بزرگ

_____ پایان فرگرد هنر _____

_____ نویسنده : فرزانه شیدا ___


برگرفته :

http://b4armannameh.blogspot.com/2010/02/blog-post.html


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.