۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

مطالب خواندنی

داستان 2

یه روز یه دانشمند یه آزمایش جالب انجام داد... اون یه آکواریوم شیشه ای ساخت و اونو با یه دیوار شیشه ای به دو قسمت کرد. تو یه قسمت ، یه ماهی بزرگتر انداخت و درقسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر که غذای موردعلاقه ی ماهی بزرگه بود. ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگه بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد. او برای خوردن ماهی کوچیکه ، بارها و بارها به طرفش حمله می کرد اما هربار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقش جدا می کرد.

بالاخره بعد از مدتی ازحمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف آکواریوم و خوردن ماهی کوچیکه کار غیرممکنیه. دانشمند ، شیشه ی وسط رو برداشت و راه ماهی بزرگه رو باز کرد اما ماهی بزرگه هرگز به سمت ماهی کوچیکه حمله نکرد. اون ، هرگز قدم به سمت دیگر آکواریوم نگذاشت. میدانید چرا؟

اون دیوار شیشه ای دیگه وجود نداشت. اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود. یه دیوار که شکستنش ازشکستن هردیوار واقعی سخت تر بود. اون دیوار ، باور خودش بود. باورش به محدودیت. باورش به وجود دیوار. باورش به ناتوانی.

ما هم اگه خوب تو اعتقادات خودمون جستجو کنیم ، کلی دیوار شیشه ای پیدا می کنیم که نتیجه ی مشاهدات و تجربیاتمونه و خیلی هاشون هم اون بیرون نیستن و فقط تو ذهن خود ِ ما وجود دارند.

زجر کشیده ! تو آنگاه به کمال رسیده ای که بیداری درسخن گفتنت جلوه کند . جبران خلیل جبران

تعبیر جبران خلیل جبران از زنا شویی:
در کنار هم بایستید ، نه بسیار نزدیک ، که پایه های حایل معبد ، به جدایی استوارند ، و بلوط و سرو در سایه ی هم سر به آسمان نکشند.

اندوه و شادی همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ، دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و شادی . جبران خلیل جبران

به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید . به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود . جبران خلیل جبران

در زندگی نادان سرانجام یک گره ، صدها گره باز نشدنی است . اُرد بزرگ

دیو خشم چنان پر جوش و خروش است که هوش و خرد را زبون خویش می کند . دیوی پر آژنگ چهر که به هیچ مهربانی آرام نگیرد . بزرگمهر بختگان

برای کسب گنج سکوت ، بارگاه دانش ات را بزرگتر بساز . اُرد بزرگ

پرسیدم : خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا جواب داد: گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر، با اعتماد، زمان حال ات را بگذران و بدون ترسی برای آینده آماده شو. ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز. شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانی که چطور زندگی کنی


خموشی ، دری به سوی نگاه ژرف تر است . اُرد بزرگ

هیچکس پر آوازه و به نیکی سمر نمی گردد مگر آنکه از بدیها بپرهیزد . بزرگمهر بختگان


برای ماندگاری ، رویایی جز پاکی روان نداشته باش . اُرد بزرگ

دوست بدارید لیکن عشق را به زنجیر بدل نکنید . جبران خلیل جبران



ادامه مطلب در لینک زیر

http://www.chaman.us/page1.aspx

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.